لرستان كوچك و بزرگ
لرستان كوچك و بزرگ
|
|

ما سرزميني در آستانه تغيير هستيم؛ تغيير سنت ها، آيين ها، باورها و بسياري از وجوه شكل دهنده فرهنگ ايراني.
اين روند ناگزير را ما طي مي كنيم يا به قول انديشمندان تحليلگر اين عرصه، ما ناگزير به عبور از اين دوره تاريخي هستيم.
جهان امروز به همه فرهنگهايي كه ريشه در گذشته دارند و ميراث دار فرهنگ غني گذشته اند، شرايط تازه اش را تحميل مي كند. زندگي مصرفي و قواعد اين زندگي و دريچه هاي تازه اي كه بشر با فلسفه، علم و صنعت به روي زندگي آينده اش گشوده است، همه اين جوامع را ملزم به تابعيت از قواعد تازه مي كند. ابزارهاي زندگي نوين بشر، جايگزين ابزارهاي سنتي زندگي گذشته مي شود و همراه با خود، فرهنگ وقواعد تازه زندگي امروز را به ارمغان مي آورد.
اين ارمغان در سرزمين هاي ريشه دار مي تواند توأم با ويراني باشد. فرهنگهاي بومي، بيشترين آسيب را در برخورد با قواعد اين زندگي تازه، متحمل مي شوند.
عناصر فرهنگ بومي با همه نقش تعيين كننده اي كه در سرنوشت هويت فرهنگي آن دارند، آسيب پذيرند. آسيب پذيرند از آن منظر كه شفاهي اند و در بحران هاي تغيير عناصر فرهنگ، مضمحل مي شوند و نقش تعيين كننده دارند، چون متكي بر باورهاي ريشه دار آيين و ناخودآگاه جمعي قوم شكل گرفته اند و مي توانند پشتوانه هر تحول مانايي باشند. تحول بي پشتوانه ممكن نيست، تحول بي پشتوانه، تغيير شتاب زده است و جوامع درآستانه تغيير، اگر به حفظ، ثبت و پرداخت به وجوه شكل دهنده فرهنگ گذشته، بي اعتنا باشند، هرچند شايد ظاهر آراسته اي از تمدن امروز بشر را به خود بگيرند، اما همواره با بحران هويت فرهنگي و هويت ملي، دست به گريبان خواهند بود...
شهرها و نواحي ايران، به زعم ما امروزه در مسير تغيير شتاب زده قرارگرفته اند. شناخت ماهيت فرهنگي اين نواحي و آسيب شناسي اين مسير تغيير، مي تواند تغيير شتاب زده را به تحولي آرام بدل كند. صفحه هزار و يك شهر هفته هاي متوالي است كه با پرداخت به مسائل مرتبط با فرهنگهاي بومي ايران و سيماي شهرها و نواحي اين سرزمين، تلاش مي كند تا مدخلي براي بحث درباره اين موضوعات كلان را در ذهن آناني كه دغدغه اين بخش از فرهنگ ايران زمين را دارند، بگشايد...
اين بار به شهركرد و چهارمحال و بختياري رفته ايم و از اين هفته هر پنجشنبه ، موضوعات مرتبط با اين شهر و استان را پي خواهيم گرفت.
* بر فراز بام ايران
سرزمين چهارمحال و بختياري در حاشيه رشته كوه زاگرس قراريافته و از بلندترين نقاط فلات ايران است.
به همين سبب چهارمحال و بختياري را پژوهندگان فرهنگ و جغرافياي ايران، «بام ايران زمين» ناميده اند.
يكي از زيباترين جلوه هاي طبيعت و فرهنگ بومي سرزمين ايران در دامنه هاي زاگرس بلند و اين استان كوچك نهان شده است؛ سرزمين لاله هاي واژگون، جنگل هاي كوهستاني بلوط، قله هاي زردكوه و هفت تنان، چشمه ها و تالاب هاي وسيع، و ايل بزرگ بختياري...
دو رودخانه زيباي ايران، زاينده رود و كارون، از سينه كوههاي اين سرزمين سرچشمه مي گيرد و جلوه هاي بديع در حاشيه مسير خود رقم مي زند.
شهركرد مركز اين استان كوچك و زيباست كه در منطقه شمال شرقي استان قراردارد. امروزه غير از شرايط نامتعارف تغيير و تحول شهري كه دامن همه شهرها و مناطق ايران را گرفته است در اين استان، فقر، نرخ بالاي بيكاري، توزيع نامتناسب خدمات شهري و وجود شاخصه هاي توسعه نيافتگي، چهره اين استان زيبا را مخدوش كرده است. شرايط امروز اين استان و پتانسيل ها و قابليت هاي آن را در يادداشتهاي هفته هاي بعد مرور خواهيم كرد. قبل از آن مي خواهيم از فراز و فرود تاريخ اين سرزمين به امروز آن برسيم و ردپاي فرهنگ و تمدن اين سرزمين را در طول تاريخ آن جست وجو كنيم.
| وجه تسميه و نگاهي به دور
سرزمين بختياري كه امروزه در تقسيمات كشوري با نام چهارمحال و بختياري شناخته مي شود در تذكره هاي گذشته، نشانه هاي زيادي از خود برجاي گذاشته است. «محال» جمع «محل» است يا جاي فرود آمدن، چهارمحال يا چارمحال به چهارمحل و يا چهارمنطقه تعبير مي شود. مؤلف مرآت البلدان به نقل از علي اكبر دهخدا اين منطقه را «محال اربعه» ناميده است.
ناحيه زار، كبار، مروه و كندان نام اين چهارمحل در كتاب مرآت البلدان است كه محل زندگي دو ايل بزرگ بختياري يعني ايل هفت لنگ و چهار لنگ را نيز دربرمي گيرد.بختياري هم شايد از تركيب بختيار به معناي دولتي و سعادتمندي باشد.
شهركرد مركز منطقه چهارمحال و بختياري از سال ۱۳۵۲ هـ.ش، مركز فرمانداري اين منطقه شناخته شد و بعد از آن با همين نام مركز استان شد. تا قبل از اين دوره اداره امور اين منطقه زيرمجموعه استان اصفهان محسوب مي شد. شهركرد درگذشته نه چندان دور با نام «ده كرد» شناخته مي شده است. در قرن هفتم هجري اين منطقه تحت تسلط اتابكان فارس ولرستان بود. بعدها در اين محل پاسگاهي براي نظارت بر عبور و مرور كارو ان ها و چاپارها و ... ساخته مي شود كه چون نگهبانان آن را طايفه اي از كردان تشكيل داده بودند، به نام «ده كرد» موسوم مي شود. برخي پيران امروزشهركرد اعقاب خود را به كردهاي منطقه كرمانشاهان و بخصوص اطراف «صحنه» نسبت مي دهند. در شهريور سال ۱۳۱۴ هـ.ش، بنا به تصويب نامه هيأت دولت، اين منطقه از ده كرد به شهركرد تغيير نام مي دهد.
تاريخ سرزمين بختياري توأم با فرازوفرودهاي بسيار است. ايل بزرگ بختياري دراين سرزمين با تاريخي پر از هياهو، همواره نقش چشمگير و پررنگي در تاريخ اين منطقه و حتي همه ايران داشته است. ارجاعات مانده از تاريخ اين سرزمين در تذكره ها و متون كهن، ما را به عهد ساساني مي برد. «فرامرز» حاكم سرزمين بختياري در عهد پادشاهان ساساني بوده است. او دين رسمي زرتشت را در اين سرزمين به رسميت مي شناسد و همگان در دوران حكومت او به اين دين اعتقاد داشته اند.
در دوران خلفاي عباسي دوبرادر برسرزمين لرستان حكومت داشته اند. آنان دو منطقه لرستان كوچك و بزرگ را ميان خود تقسيم مي كنند. «لركوچك» لرستان فعلي است و لربزرگ شامل، بختياري و كهگيلويه و بويراحمد. «بدر» حاكم لر بزرگ بود. بعد از حكومت او، اتابكان تلكه حدود سيصد سال برمنطقه لربزرگ حكومت كردند. در اواخر حكومت آنان مغولان برايران چيره شدند و سرزمين بختياري را نيز به تصاحب خود درآوردند. اما شيوه زندگي ايل و منطقه كوهستاني آن ديار، وضعيت ناپايداري را براي حكومت مغولان رقم زد. در دوران صفوي، «تاجمير» بزرگ قوم «آستريك» بختياري با دستور شاه اسماعيل اول، حكومت بختياري را به دست آورد. در دوره شاه طهماسب، ماليات هاي عقب مانده، بختياري به درگيري ميان حكومت مركزي و رئيس اين قوم انجاميد كه به قتل تاجمير منجر شد. بعد از آن براساس يك نظام تقسيم بندي ماليات، ايل بختياري به دو بخش هفت لنگ و چهارلنگ تقسيم شد.
ايل هفت لنگ در دوره هاي بعد توسط خوانين دو قوم دوركي و بختياروند اداره مي شد اما در دوره ناصري، دوركي ها، طوايف ايل هفت لنگ را متحد كردند و حسينقلي خان كه با نام ايلخان شهرت يافت، رئيس ايل هفت لنگ و والي تمامي نواحي مرتبط با ايل بختياري شد. از اين دوره به بعد رياست اين طايفه به صورت موروثي در اين خانواده باقي ماند. چهار لنگي ها نيز توسط محمدتقي خان چهارلنگ و نواده او اداره مي شدند. شيوه زندگي مردمان ايل بختياري از مردان آن، انسان هايي سركش و غيوري و از زنان مردماني صبور اما مقتدر ساخته است. همين ويژگي هاست كه در طول چند صد سال، سبب شده كه ردپاي لشگريان و تفنگچيان ايل بختياري، در مهمترين حوادث تاريخي چند قرن گذشته، حضوري پررنگ داشته باشد؛ از لشگركشي هاي نادرشاه افشار به هندوستان كه سپاهان ايل بختياري همراهي اش كردند گرفته تا شكست افاغنه در دوره صفوي توسط عليمردان خان بختياري يا حضور تفنگچيان بختياري در تهران عهد ناصري براي امنيت شهر و … در دوره مشروطه نيز ضعف حكومت مركزي و جريان متصل به انقلاب، سبب شد تا خوانين بختياري با نقشي كه در مداخلات مرتبط با اين انقلاب برعهده گرفتند، به موقعيت هاي حساس دولتي دست يابند. سردار اسعد وزير كشور شد و تمامي نزديكان خود را حاكمان و واليان مناطق مختلف ايران كرد. صمصام السلطنه نخست وزير شد و عموزاده اش به رياست وزارت جنگ رسيد! دوران قاجار، اوج نفوذ خوانين بختياري در دستگاه حكومت مركزي است. تا آنجا كه خوانين بختياري ضمن اربابي برجمعيت پراكنده و وسيع رعايا و خراج و مالياتي كه از كشت و دامداري آنان مي گرفتند، تا باج خواهي از درآمد نفت ايران از دربار قاجار پيش رفتند!
دولت انگلستان نيز با اهداف سودجويانه اش با خوانين بختياري ارتباط ديپلماتيك برقرار كرد و به ضعف حكومت مركزي در ارتباط با سرداران محلي دامن زد. پرداختن به مسير به قدرت رسيدن خوانين و سرداران ايل بختياري در حكومت مركزي ايران، مجال وسيع تري مي خواهد و ارجاعات فراوان تاريخي آن برضرورت بررسي تطبيقي تذكره هاي باقيمانده از آن تأكيد مي كند. اما در دوره پهلوي اول كه بحث حفظ تماميت ارضي و اقتدار حكومت مركزي طرح شد و موضوع هويت ملي پيش آمد، رضاشاه مصمم شد كه قدرت خوانين محلي را كاهش دهد.
سركوبي خوانين بختياري توسط رضاشاه با واقعه شليل شدت بيشتري يافت؛ بختياري ها در سال ۱۹۲۲ميلادي، به يك گردان نظامي ايران كه از حدفاصل خوزستان و بختياري عبور مي كرد حمله كردند... با تبليغاتي كه در حاشيه اين حادثه اتفاق افتاد و احساسات ضدبختياري كه متعاقب آن به وجود آمد، رضاشاه تأييد افكار عمومي براي سركوب بزرگان اين ايل را نيز به دست آورد.
در دوره هاي بعد ارتش مدرن ايران، اندك اقتدار باقي مانده از خوانين بختياري را نيز از هم پاشيد و رضا شاه آنان را مجبور به فروش زمين و سهم نفت كرد. در دوره محمدرضا پهلوي نيز قدرت نظامي حكومت مركزي ديگر نقشي براي حكومت محلي خوانين ايل بختياري باقي نگذاشت. در دوره پنجاه ساله حكومت پهلوي، اختلافات حكومت مركزي با خوانين اين ايل به ناديده گرفتن سهم مردمان اين ديار از خدمات دولت وقت منجر شد و سرنوشت سياهي را با فقر و تنگدستي براي آنان رقم زد. رقم اين سرنوشت شوم متأسفانه تااكنون از چهره اين ديار زدوده نشده است…
| زبان؛ فراتر از مرزهاي جغرافيا
هر ايل و طايفه اي اگر همچنان براساس نظام قومي، ماهيت گذشته خويش را حفظ كرده باشد، يعني ما در آن سرزمين با گنجينه فرهنگ بومي در آن ايل مواجه هستيم. بختياري از جمله اقوام ايراني با اين خصوصيات است. زبان در منطقه چهارمحال و بختياري لري است كه با مجموعه اي از اكسان ها، برخي تغييرات لهجه و برخي اصطلاحات خاص از مناطق لرستان و بويراحمد تفكيك مي شود. در چهارمحال و بختياري فعلي، هرچه به سمت استان اصفهان پيش مي رويم، زبان و لهجه لري كمرنگ تر و جلوه هايي از بافت فنوتيك گويش منطقه اصفهان به گوش مي خورد.
در مناطق شمال شرقي در اين استان نيز، تيره هايي از اقوام ترك زبان زندگي مي كنند اما در ساير نواحي، زبان لري همچنان رايج است. امروزه در ايران سه ميليون نفر به اين زبان تكلم مي كنند. اين زبان دو شعبه باختري و خاوري دارد. چهار محال و بختياري در حوزه لري خاوري است كه شامل استان هاي بختياري، بويراحمد، بخش هايي از استان فارس و مناطقي از استان بوشهر، خوزستان و اصفهان است. ايل بختياري با كوچ همواره و امتناعي كه ازيكجانشيني در طول تاريخ داشته اند، فرهنگ و زبان خود را در حوزه وسيع اين مناطق گسترش داده اند و از ويژگي هاي فرهنگي هريك از اين مناطق نيز برخوردار شده اند.